K مخفف “Kindred” است. این یک نام خانوادگی بود، اما اگر کسی وجود داشته باشد که بتواند یک تلقی خیالی از اهمیت را ببخشد، فیلیپ کی دیک است. چه زیباست که شاعر بیگانگی با آن کلمه به وجود بیاید.
شاید شما این ظن را ایجاد کرده باشید که از طرفداران دیک برخوردار هستید. تأثیر نویسنده در همه جا وجود دارد، گرچه قدردانی از استعدادهای او با تأخیر به دست آمد. (توفیق او در این روزنامه زیر 200 کلمه است و سن فوت او را اشتباه ذکر کرده است. او 53 سال داشت نه 54.)
سوال این است که از کجا شروع کنیم. نتایج منتشر شده دیک – حداقل 35 رمان و داستان های کوتاه بی شمار – از عالی تا غیرقابل وصف را در بر می گیرد که تا حدی نتیجه حجم است. پیشرفت های کتاب او بسیار اندک بود و خانواده ای برای حمایت از او وجود داشت، بنابراین او به سرعت نوشت، اغلب با قرص های آمفتامین تغذیه می شد. (سرعت تایپ دیک: 120 کلمه در دقیقه.) اگر به سبک نثر علاقه مند هستید و در قبال کلمه “بوبی ها” سیاست تحمل صفر دارید، این همکار شما نیست.
بهترین کارهای او با تخیل هستهای، کاوشهای متافیزیکی و الهیاتی بزرگ، و پیشدانش در موضوعات فناوری، بازاریابی، مصرفگرایی، رسانهها و فاجعه زیستمحیطی تغذیه میشود. دیک جریانهای زیرزمینی شوم را به گونهای برخورد کرد که یک گربه حس میکند قوطی ماهی تن در شش اتاق آنطرفتر باز میشود.
لارنس سوتین در یک بیوگرافی عالی، “تهاجمات الهی”، سبک دیک را “محور و گسترده، در روح یک مرکز خرید جدید اورنج کانتی” توصیف کرد. در واقع. پایان های دیک به سمت ابهام گرایش دارند. گاهی اوقات تعجب میکنید که آیا او برای ۱۰ صفحه آخر یک دستنوشته دستهایش را روی ماشین تحریر له کرد، آن را در اداره پست انداخت و رفت برای نوشیدن آبجو.
استانیسلاو لم ابهام دیک را – زمانی که موفقیت آمیز بود – راهبردی برای ایجاد رغبت دانست. لم نوشت، اصرار بر نتیجهگیری دقیق نویسنده، مانند این است که از کافکا بخواهیم یک توجیه حشرهشناختی در «دگردیسی» ارائه کند که بگوید چه زمانی و در چه شرایطی ممکن است یک مرد بهعنوان یک حشره از خواب بیدار شود.
به شما هشدار داده شده است. اونطرف می بینمت!
اگر در کار فیلیپ کی دیک کاملاً تازه کار هستم، از کجا باید شروع کنم؟
اگر عاشق تریلرهای سیاسی هستید اما علمی تخیلی کنجکاو هستید، “مردی در قلعه بلند” (1962) یک سکوی پرتاب مناسب است. در آن، دیک سناریویی را تصور می کند که در آن متفقین در جنگ جهانی دوم شکست خورده اند و ایالات متحده فتح شده و به دو منطقه تقسیم شده است، یکی توسط ژاپن و دیگری توسط نازی ها اداره می شود. این در دهه 1960 با ایالات متحده در حالت دیستوپی عمیق رخ می دهد.
این کتاب بر تعداد معدودی از شخصیتها تمرکز دارد که به طرق مختلف با استبداد کنار میآیند: جاسوسی، شورش، شروع به جستجوی حقیقت، درهمتنیدگی با معماهای هنر و اصالت و غیره. این رمان دارای امتیاز برنده جایزه هوگو برای داستان های علمی تخیلی در سال 1963 است. همچنین دارای منفعلانه ترین فداکاری در تمام تاریخ ادبیات است: “به همسرم آن، که بدون سکوت او این کتاب هرگز نوشته نمی شد.”
من فقط می خواهم بهترین های او را بخوانم – حتی اگر چالش برانگیز باشد.
آیا احساس پارانوئید و حواس پرتی دارید؟ آیا مشکوک هستید که حتی وقتی راه میروید و نفس میکشید، مرگ به شکل شما میخورد؟ تلاش كردن “یوبیک.”
در این کتاب سال 1969، رمانهای مورد علاقه من دیک، گروهی از همکاران برای ماموریتی به سیارهای دیگر فرستاده میشوند. اما تکلیف یک تنظیم است. به محض رسیدن، بمبی منفجر می شود. همکاران به سختی فرار می کنند و به زمین بازمی گردند که به طور ناگهانی (و به طور مرموزی) در حال تجزیه است. وقتی شخصیتی قهوه سفارش می دهد، خامه ترش می شود. سیگاری بین انگشتانش خرد می شود. پولش کهنه شده اشیاء به «نسخههای» قبلی خود محو میشوند: یک سیستم صوتی به گرامافون برمیگردد و تلویزیون به رادیو AM تبدیل میشود. چرا؟
مضامین آنتروپی و هذیان رمان در ناخودآگاه شما مانند مخروط بدخواهانه ای از سرویس نرم می چرخد. اگر میتوانستم دو ویژگی اساسی دیک را به عنوان یک انسان مطرح کنم، آنها گیجی کیهانی و امیدواری قهرمانانه خواهند بود که هر دو در «یوبیک» وجود دارند. این رمانی با نیمه عمر طولانی است. ممکن است تا زمانی که شش یا 60 ماه بعد به آن فکر نکنید، تمام افکتها را مشاهده نکنید.
از اقتدار متنفرم
اگر اینقدر از قدرت متنفر هستید، چرا مقاله ای را می خوانید که در آن یکی به شما می گوید چه کار کنید؟ صبر کن، ترک نکن! دیک از اقتدار متنفر بود، و از آنجایی که بسیاری از کارهای او “به طور قابل لمس زندگی نامه” (سخنان او) بود، شما، دوست نافرمان من، می توانید هر چیزی را در این لیست انتخاب کنید. اما برای خشم قطع نشده در برابر دستگاه، سعی کنید “اسکنر تیره” (1977).
یکی از شخصیتهای اصلی یک مامور مخفی مواد مخدر است که لباسی به تن دارد که او را به یک تاری غیرقابل شناسایی تبدیل میکند. وظیفه او این است که دارویی به نام “ماده D” را از منظره جهنمی نئونی یک اورنج کانتی در آینده ریشه کن کند. کار زمانی پیچیده می شود که او به مواد مخدر معتاد می شود و سپس به معتاد می شود خودش
دیک این یکی را در دوره ای از اختلال روانی (حتی بیشتر از حد معمول) نوشت. ازدواج چهارم او تمام شد. شخصی وارد خانه او شد و یک کمد بایگانی را با مواد منفجره پلاستیکی منفجر کرد. او به ذات الریه مضاعف مبتلا شد و در بیمارستان بستری شد. تیره بودن «A Scanner Darkly» بنابراین جای تعجب ندارد. اما می دانید چه چیز دیگری تلخ است؟ نظارت بی وقفه و کنترل اجتماعی از بالا به پایین. لحن و موضوع در اینجا کاملاً هماهنگ هستند.
من عاشق مواد مخدر هستم.
بیگانگان به زمین حمله کرده اند. دولت مردم را وادار می کند تا در مستعمرات مریخ زندگی کنند. دارویی به نام “Can-D” به کاربران این امکان را می دهد تا برای مدت کوتاهی دنیای فانتزی را اشغال کنند. یک داروی رقیب به نام “Chew-Z” نوید زندگی ابدی را می دهد. کره زمین به حدی گرم شده است که یک بعدازظهر ماه می در شهر نیویورک به اندازه کافی گرم است تا یک بوقلمون روز شکرگزاری را در دمای داخلی مورد تایید FDA طبخ کند. و در مرکز همه چیز یک شخص معمولی به نام بارنی قرار دارد که فقط سعی می کند با همسرش کنار بیاید.
موارد فوق حدود 1 درصد از طرح را پوشش می دهد “سه ننگ پالمر الدریچ” (1965)، که اگر بخواهید نمودار آن را ترسیم کنید، شبیه هزارتوی کنوسوس خواهد بود. با توجه به تراکم ایدهها و دلتنگی محض، شکست دادن این یکی سخت است.
هوش مصنوعی مرا نگران و/یا کنجکاو می کند.
انسان بودن به چه معناست؟ فیلیپ کی دیک خوشحال است که از شما پرسیده اید و صدها هزار کلمه در مورد این موضوع نوشته است. شفاف ترین تقطیر را می توان در آن یافت “آیا آدم مصنوعی ها خواب گوسفند برقی میبینند؟” (1968)، رمانی که “بلید رانر” ریدلی اسکات را به وجود آورد. (حیف که آنها نام را تغییر دادند. اگر یک تالار مشاهیر برای عناوین وجود داشت، ورودی های دیک فراوان بود. از جمله: “مردی که همه دندان هایش کاملاً شبیه هم بودند” و “ما می توانیم آن را به صورت عمده برای شما به خاطر بسپاریم.”)
جنگ جهانی سوم زمین را پر از زباله های هسته ای کرده است. بیشتر جمعیت بازمانده به فضا رفته اند، جایی که در مستعمرات زندگی می کنند و اندرویدها را به بردگی می گیرند. مانند خودروها، اندرویدها از نظر قیمت و کیفیت متفاوت هستند. برخی ابتدایی هستند. دیگران به سختی از مردم قابل تشخیص هستند. (در «به سختی» کل متافیزیک این رمان گنجانده شده است.)
اندرویدهای پیشرفتهتر توانایی سبقت گرفتن از اربابان خود را به دست آوردهاند و به زمین باز میگردند، جایی که قهرمان رمان، ریک دکارد، وظیفه شکار و “بازنشستگی” (کشتن) آنها را دارد. هریسون فورد در این فیلم نقش او را بازی کرد.
من دچار بحران هویت هستم.
تلاش كردن پلیس گفت: “اشک هایم را جاری کن” (1974). یک فرد مشهور به نام جیسون تاورنر 30 میلیون بیننده را در برنامه تلویزیونی خود جذب می کند. او یک دوست دختر داغ دارد که به او می گوید چقدر زیباست و یک مامور به شدت عرق می کند که به او می گوید چقدر قدرتمند است – یک پسر بیشتر از این چه می خواهد؟
اما پس از آن، آنچه قابل تامل است اتفاق می افتد (هیچ چیز در دنیای دیک «غیرقابل تصور» نیست): جیسون یک روز در یک اتاق بیهوده هتل بدون هویت از خواب بیدار میشود. یک شناسنامه به نام او وجود دارد. دوست دختر و نماینده هرگز در مورد او نشنیده اند. زندگی او از بین رفته است. چیزی اشتباه است – اما آیا این یک خطای روحانی است یا یک معمای هستی شناختی؟ در مورد هر دو چطور؟
استقامت خواندن من کم است.
شما همچنان باید با احساس چرخش سر خود راحت باشید، اما “داستان های منتخب فیلیپ کی دیک” (2002) به شما این امکان را می دهد که یک تحمل ایجاد کنید.
گاهی احساس می کنم مثل یک مهره هستم.
تحریفها و آشفتگیهای ذهن برای دیک همان چیزی است که Roadrunner برای Wile E. Coyote است: یک شی گریزان از وسواس. هر یک از رمانهای فهرستشده در اینجا را میتوان برای بینش در مورد احساس حرکت در سراسر جهان با قشر پیشپیشانی بیش از حد توسعهیافته استخراج کرد. یکی که به بهترین شکل آن را تکرار می کند احساس از جنون است “لغزش زمان مریخی” (1964).
همانطور که از عنوان پیداست، ما در مریخ هستیم. منطقه مورد مناقشه است. گاوها بیمار هستند. آب کمیاب است. ساختن جهان نیز کمیاب است – دیک کمتر به جنبه های عملیاتی یک مستعمره فضایی توجه می کند تا با گروه بازیگران کاملاً انسانی خود، که شامل یک تعمیرکار “اسکیزوفرنی سابق”، یک زن خانه دار با فنوباربیتال، یک کودک اوتیستیک است. یک روانپزشک متحیر و رئیس اتحادیه محلی در سفر به زمان.
رمان هم سرگردان و هم اعتیادآور است. شما با این حس باقی خواهید ماند که چیزی وحشتناک در ذهن شما سرگردان شده است، به اطراف نگاه کرده و یک کمپ دائمی ایجاد کرده اید.
من همیشه مثل یک مهره احساس کنید
یک ماه به عنوان یک ایستگاه پردازش برای بیمارانی که به دلیل کمبودهای روانپزشکی از زمین خارج می شوند، تعیین شده است. به دلیل شرایط سیارهای، چیزی که قرار بود یک پیت استاپ باشد، تبدیل به یک جامعه خاص خود میشود که به یک سیستم کاست تقریباً مطابق با تشخیصهای بالینی تقسیم میشود. Ob-Coms (وسواسی-اجباری) منشی ها و بوروکرات ها هستند، Pares (پارانویاها) بر دولت حکومت می کنند، Skitzes (اسکیزوفرنیک ها) طبقه شاعران را تشکیل می دهند، و غیره.
سوالی که دیک مطرح می کند “قبایل ماه آلفان” (1964) این است: اگر همه دیوانه هستند، آیا این بدان معناست که هیچ کس دیوانه نیست؟ سپس فوراً وارد طرحی می شود که مانند یک فلش ماب، هم مزخرف و هم گیج کننده است. این دقیقاً این نیست که او بیش از حدی که بتواند بجود گاز گرفته است، بلکه این است که چیزی را گاز گرفته، آن را تخلیه کرده و تصمیم گرفته است که یک ماده نامربوط و کمتر جالب را بجود.
اگر تازه سفر دیک خود را آغاز کرده اید، این مورد را در اولویت قرار ندهید، اما زمانی که رمان های ردیف 1 او را تمام کردید، آن را در حالت آماده باش نگه دارید.
من اکنون آماده ادغام، جسم و روح، با فیلیپ کی دیک هستم.
یکی از شخصیتهای مورد علاقه دیک، Relatable Everyman است: مردی که کالاها را دارد اما جراتش را ندارد، یا برعکس. که در “فرماندار” (1981)، ما مردی را می یابیم که نه کالا دارد و نه جرات. Horselover Fat (نام شخصیت بزرگ) یک نویسنده علمی-تخیلی است که در کالیفرنیا زندگی می کند و جهان را به عنوان رودخانه ای از ماتم می بیند که توسط تندبادهای خروشان از وحشت قطع شده است. او با خودکشی یکی از دوستانش تحریک می شود تا به اعماق اسرار کیهان دست یابد و سفر خود را به صورت سوم شخص با اظهارات گاه و بیگاه اول شخص روایت کند.
بعداً مشخص شد که “Horselover Fat” نام مستعار فیلیپ دیک است. ظاهراً «فیلیپ» در یونانی به معنای «عاشق اسب» و «چاق» ترجمهای (شل) از کلمه آلمانی «دیک» است. این رمان یک اتوبیوگرافی دیوانه شده است، با نسخه ای از دیک که روایت دیگری از دیک را روایت می کند.
حتما قبل از شروع کتاب به عزیزان خود اطلاع دهید تا در صورت گم شدن در آنجا بتوانند یک تلاش نجات را آغاز کنند.