دوبراوکا اوگرسیچ، رمان نویس و مقاله نویس که پس از تجزیه یوگسلاوی زادگاهش در اوایل دهه 1990، خود را در کشور جدید کرواسی به دلیل امتناع از پذیرش ناسیونالیسم تهاجمی آن طرد شد و بقیه عمر خود را در خارج از کشور گذراند، در 17 مارس درگذشت. آمستردام او 73 سال داشت.
پتار میلات، سردبیر و ناشر اصلی در کرواسی، مرگ را تایید کرد. خانواده او دلیلی را فاش نکردند.
آقای اوگرسیچ، چه در داستان و چه غیرداستانی، ترکیبی منحصر به فرد از شوخ طبعی و شفقت است. میلات با ایمیل گفت. درگذشت او به شدت در تمام کشورهای یوگسلاوی سابق طنین انداز شده است، جایی که اوگرسیچ به عنوان یک صدای روشنفکر اصلی در نظر گرفته می شد که مجهز به سختگیری اخلاقی مثال زدنی بود.
در دهه 1980 خانم اوگرسیچ به عنوان یکی از بهترین رماننویسهای آینده یوگسلاوی مورد ستایش قرار گرفت، بهویژه با انتشار «فوردینگ جریان آگاهی» که در سال 1988 جوایز متعددی را در آن کشور به دست آورد. این داستان طنز آمیزی از دسیسه درباره یک نویسنده بود. کنفرانسی در شهر زاگرب کرواسی و بازیگران چندملیتی آن به خانم. اوگرسیچ که به کشورهای بین المللی سفر کرده بود و دارای مدرک ادبیات تطبیقی و روسی بود، فرصتی برای نشان دادن دانش خود از مردمان مختلف و آثار کلاسیک بود. ضیافتی که توسط یکی از شخصیتهای او برگزار میشود، در ضیافتی است که در «مادام بواری» توصیف شده است، که شکوفایی نمونهای از خانم است. داستان های اوگرسیچ
جان دالی در سال 1991 در مجله مستقل بریتانیا در نقدی بر «فوردینگ جریان» نوشت: «دانش دایرهالمعارفی او (به معنای واقعی کلمه) از نظریه ادبی، در کار خلاقانهاش، به خورشی مبتکرانه از جعل، کنایه و شوخ طبعی پوچ تبدیل شده است. آگاهی» که به تازگی به زبان انگلیسی منتشر شده بود. “شما به خاطر تعداد بیشماری مراجع که فکر میکنید زمان بندی کردهاید آنقدر از خودتان راضی هستید که فراموش میکنید تعجب کنید که چند مورد را از دست دادهاید.”
غرفه خانم پیروزی اوگرسیچ کوتاه مدت بود. به زودی یوگسلاوی در حال تجزیه بود و فرانجو توجمان در کرواسی به قدرت رسیده بود. منطقه زادگاه اوگرسیچ که در سال 1991 اعلام استقلال کرد. اماس. اوگرسیچ که چند قومیتی یوگسلاوی را تحسین کرده بود، علیه آن سخن گفت و از پاک شدن تاریخ یوگسلاوی ابراز تاسف کرد.
در سال 1991، او یک استراحت طولانی از کرواسی گرفت، به آمستردام رفت و سپس مدتی را به عنوان مدرس در دانشگاه Wesleyan در کانکتیکات گذراند. او در سال 1992 به زاگرب بازگشت اما متوجه شد که در مطبوعات مورد تحقیر قرار گرفته و توسط همکارانش در دانشگاه زاگرب، جایی که به مدت 20 سال در این دانشکده بوده، طرد شده است. او مورد آزار و اذیت و تهدید قرار گرفت، او متوجه شد که نمی تواند منتشر شود و او و چهار نویسنده دیگر برچسب “جادوگران کروات” گرفتند.
او در سال 1999، زمانی که در دانشگاه کارولینای شمالی تدریس می کرد، به چاپل هیل هرالد گفت: «ابتدا شوکه شدم، اما بعد آن را به عنوان یک نام شریف پذیرفتم. تصمیم گرفتم جاروم را بردارم و پرواز کنم.”
او در سال 1993 کرواسی را برای همیشه ترک کرد. مجموعه مقالات او در سال 1995، “فرهنگ دروغ”، که شامل قطعاتی بود که او از سال 1991 تا 1994 نوشت، تشریح آشکاری از چگونگی دستکاری هویت های ملی و قومی در منطقه برای خدمت به هر کسی بود. در قدرت بود. او در مورد شهر کوچکی نوشت که زمانی برای گرامیداشت تولد جوسیپ بروز تیتو، رئیس جمهور دیرینه یوگسلاوی، بیشه درختی کاشته بود. در موج ناسیونالیسم کرواسی در دهه 1990، ساکنان درختان را قطع کردند.
او خاطرنشان کرد: «آنها می گویند که «آخرین بقایای رژیم کمونیستی» را از بین می بردند. “کسانی که چوب را بریدند همان کسانی بودند که آن را کاشتند.”
اماس. اوگرشیچ پس از ترک کرواسی به انتشار آثار داستانی و غیرداستانی ادامه داد.
ریچارد ادر در نقدی در نیویورک تایمز نوشت: «موزه تسلیم بی قید و شرط» (1999)، «ترکیبی از دفتر خاطرات، دفترچه یادداشت، کتاب معمولی و خاطرات بود. حقایق و مکالمات آن بین رکورد و اختراع می چرخد.»
آن کتاب پدیده تبعیدها را مورد بررسی قرار داد – “نه قطع عضو وحشتناک فرار پناهندگان.” ادر نوشت، “اما سیر خاکستری رد بافت ورود”.
تبعید همچنین در قلب رمان «وزارت درد» (2005) قرار داشت، رمانی درباره نویسنده ای کروات به نام لوسیچ که در هلند زندگی می کند.
مایکل جی. آگوینو در نقدی در تایمز نوشت: “لوسیچ مردم خود را می شناسد و از آنها متنفر است – اما آنها را بیشتر دوست دارد.” «به همین دلیل است که راوی و حس نویسنده، دلشکسته است. این اثری است که از دل بیرون می آید، اثری که شایسته خواندن است.»
اماس. مجموعه مقالات سال 2020 Ugresic، “عصر پوست”، به فرسایش حافظه فرهنگی در دهه های اخیر پرداخت.
حداقل برای یک دهه، خانم نام اوگرسیچ اغلب زمانی مطرح میشود که منتقدان و ناظران صنعت در حدس و گمانهای سالانه خود در مورد اینکه چه کسی میتواند جایزه نوبل ادبیات را دریافت کند، به میان میآید. او هرگز آن جایزه را نبرد، اما در سال 2009 در فهرست کوتاه جایزه بین المللی من بوکر (که توسط آلیس مونرو برنده شد) بود و در سال 2016 جایزه معتبر بین المللی ادبیات نویشتات را از آن خود کرد.
اماس. اوگرسیچ در 27 مارس 1949 در کوتینا، در مرکز کرواسی کنونی به دنیا آمد. او مدرک خود را در دانشگاه زاگرب به دست آورد و اولین کتاب خود را در 22 سالگی منتشر کرد. مجموعه ای از داستان های کوتاه و شاعرانه که برای مخاطبان جوان در نظر گرفته نشده بود، اما به عنوان شکل جدیدی از ادبیات کودکان مورد تحسین منتقدان قرار گرفت.
او در رمان سال 1978 خود “داستان عاشقانه” راویی را به ذهن متبادر کرد که سعی می کند با نوشتن به سبک های مختلف برای او عشقی را تحت تاثیر قرار دهد. اماس. اوگرسیچ شروع به آزمایش روش هایی برای گنجاندن تخصص ادبی خود در داستان های داستانی خود کرده بود. سه سال بعد او رمان دیگری به نام “استفی اسپک در آرواره های زندگی” نوشت که در سال 1984 فیلمی شد و فیلمنامه آن را نوشت.
اگرچه برخی از خانم ها نوشتههای اوگرسیچ بر جابهجایی و تبعید متمرکز بود، او همچنین در «روز خوبی داشته باشید» (1995)، مجموعهای از مقالات برگرفته از اقامت او در اوایل دهه 1990 در وسلیان که پل گلدبرگ، در تایمز آن را مرور میکرد، نگاه انتقادی به ایالات متحده داشت. ، سرگرم کننده یا روشنگر یافت نشد.
او نوشت: «با قضاوت این کتاب، خانم. اوگرسیچ کمی از ایالات متحده می دید، دوستی کمی با هر عمقی برقرار کرد و زیاد تلویزیون تماشا می کرد.
اماس. یکی از بازماندگان اوگرسیچ یک برادر به نام سینیسا است.
در مصاحبه ای در سال 2002 با مجله بمب، خانم. اوگرسیچ در مورد تصمیم خود برای ترک کرواسی صحبت کرد.
او گفت: «من هویت قومی، ملی و دولتی خود را حذف کردم زیرا چیز زیادی برای حذف وجود نداشت. اما من خودم را در موقعیت بسیار طعنه آمیزی دیدم: در کرواسی من دیگر نویسنده کروات نیستم، اما در خارج از کشور همیشه به عنوان یک نویسنده کروات شناخته می شوم. این بدان معناست که من تبدیل به چیزی شدم که نمی خواستم باشم و چیزی که نیستم.”
او افزود: «هنوز چیزی که نمی توانم به این راحتی حذف کنم، تجربه من است. حتی اگر میتوانستم، آن را پاک نمیکردم یا آن را با آسیبدیدگی کمتر عوض نمیکردم. این تجربه غنی و غنی است و همچنین بسیار منحصر به فرد است. افراد زیادی در جهان در کشوری متولد نشده اند که دیگر وجود ندارد.”