در رفتندر تاریخ آمده است که روزهای مظفرالدین شاه قاجار برای ما عزیز بود. مردم به عزت ما اعتراض کردند که قدرتشان قوی است و پولشان هدر رفته است. شاه قاجار مرحمت دید داد داد که اهای غران فروشها! دکل را ارزان کنید دکل ما ارزان نبود. با اینکه پادشاه به همایون دستور داد اما ارزان بود. به همین دلیل مختارالسلطان که برای حمایت از اوضاع آشفته رئیس نظام تهران شده بود تصمیم گرفت قیمت ما را تثبیت کند.
مختارالسلطنه پس از گفتن این سخن، روزی با لباس دهقانی به مغازه دکل فروشان رفت تا ببیند به چه قیمتی به دهقانان دکل می فروشند. وارد یکی از مغازه های شهر شد و از دکل فروش پرسید: مستی؟ دکل فروش گفت: مست خوب میچوی یا مست مختارالسلطنه؟ مختارالسلطنه تعجب کرد و پرسید: یعنی چه؟ دکل فروش گفت: بهترین نوشیدنی دکل سفت بدون آب است که آن را گران می فروشیم و دکل مختارالسلطنه همان بطری جلوی مغازه است که نیمی از آن را آب پر کرده ایم. و ما آن را به قیمتی که مختارالسلطنه تعیین کرده است می فروشیم».
مختارالسلطنه که بسیار ناراحت شده بود بلافاصله دستور داد سر دکل فروش نگون بخت را جلوی مغازه اش آویزان کنند و عمامه اش را ببندند. سپس همان بطری دکل را در پاهای مختارالسلطنه ریختند و آن مرد را آنقدر آویزان نگه داشتند که تمام آب اضافی که در بطری دکل ریخته شده بود از مخزنش بیرون ریخت. بعد از انتشار این خبر، همه دکل فروش های ما از ترس دکل هایمان داستان خود را گفتند!